چهارشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۷

قلعه حيوانات - قسمت 62

ضجه حيوانات بلند شد . پشت درهاي قلعه كاه ريخته شد و حيوانات نوك پا راه مي رفتند و با چشماني اشكبار از هم مي پرسيدند اگر رهبرشان از بين برود چه خاكي بر سر خواهند ريخت . شايع شد كه با تمام احتياطها بالاخره اسنوبال كار خود را كرده و موفق شده است غذاي ناپلئون را مسموم كند . رفيق ناپلئون بعنوان آخرين كاري كه در دنيا كرده است دستور داده كه مجازات شرب الكل اعدام است . ولي هنگام شب حال ناپلئون كمي بهتر بود و صبح روز بعد اسكوئيلر مژده داد كه حال وي رو به بهبودي است و شب بعد ناپلئون شروع به كار كرد و روز بعد از آن معلوم شد كه ناپلئون به ويمپر دستور داده است از ولينگتون كتابهايي درباره عرق كشي و تقطير بخرد . يك هفته بعد ناپلئون امر كرد قطعه زمين كوچك پشت باغ ميوه را كه قرار بود چراگاه حيوانات بازنشسته باشد شخم بزنند . اول گفتند كه زمين كم قوت شده است و بايد دوباره كشت شود ولي بعد روشن شد كه ناپلئون تصميم گرفته است در آن زمين جو بكارد . در همين ايام پيشامد غريبي رخ داد كه كسي از آن سر در نياورد . شبي در حدود ساعت دوازده صداي شكستن چيزي به گوش رسيد و حيوانات سراسيمه از طويله بيرون پريدند . شبي بود مهتابي . در پاي ديوار انتهاي طويله بزرگ نزديك ديواري كه هفت فرمان بر آن نوشته شده بود نردباني بر روي زمين افتاده بود و شكسته بود . اسكوئيلر از حال رفته كنار نردبان شكسته روي زمين پهن شده بود . در كنارش يك چراغ بادي و يك قلم مو و يك ظرف پر از رنگ سفيد واژگون شده بود . سگها فورا دورش حلقه زدند و وقتي حالش تا حدي جا آمد او را بردند . هيچ كدام از حيوانات از اين ماجرا سر در نياورد جز بنجامين پير كه با رندي پوزه اش را مي جنباند و پيدا بود كه مطلب را فهميده است ولي چيزي نمي گويد . چند روز بعد كه موريل هفت فرمان را پيش خود مي خواند متوجه شد كه باز يكي از فرامين طوري نوشته شده كه حيوانات غلط به خاطر سپرده اند . حيوانات تصور مي كردند كه ماده پنجم فرمان مي گويد ( هيچ حيواني الكل نمي نوشد ) و حال آنكه چند كلمه اش را فراموش كرده بودند . فرمان پنجم مي گفت : هيچ حيواني به حد افراط الكل نمي نوشد .