دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۵

قسمت 13

چند شب در هفته پس از خوابيدن جونز در طويله جلسات سري داشتند و اصول حيوانگري را براي ساير حيوانات شرح مي دادند . در بادي امر با بلاهت و بي علاقگي  حيوانات مواجه بودند بعضي دم از وظيفه وفاداري به جونز که او را ارباب خطاب مي کردند مي زدند و يا مطالب پيش پاافتادهاي را عنوان ميکردند از قبيل (جونز به ما علوفه ميدهد و اگر نباشد همه از گرسنگي تلف ميشويم)و برخي ديگر سوالاتي طرح ميکردند از قبيل(اگر انقلاب به هر حال شدني است تلاش کردن يا نکردن ما چه تاثيري در نفس امر خواهد داشت؟)و خوکها براي آنکه به آنها بفهمانند اين گفته ها مخالف روح حيوانگري است مشکلات فراواني داشتند . احمقانهترين سوالات را (مالي )ماديان سفيد طرح ميکرد . اولين سوال او از اسنوبال اين بود:آيا پس از انقلاب باز قند وجود دارد ؟ اسنوبال خيلي محکم گفت:نه . در اين مزرعه وسيله ساختنش را نداريم . به علاوه حاجتي هم به داشتن آن نيست . جو و يونجه هر چقدر بخواهيد خواهد بود . مالي پرسيد(آيا من در بستن روبان به يالم باز مجاز خواهم بود؟ اسنوبال جواب داد:رفيق اين روباني که تو تا اين حد به آن علاقمندي نشان بردگي است . قبول نداري که ارزرش آزادي بيش از روبان است؟مالي قبول کرد ولي پيدا بود که متقاعد نشده است. وضع خوکها براي خنثي کردن اثر دروغهاي موز زاغ اهلي از اين هم مشکلتر  بود . موزز که دست پرورده مخصوص آقاي جونز بود هم جاسوس بود و هم خبرچين در ضمن حراف زبر دستي هم بود . داعيه داشت که از وجود سرزمين عجيبي آگاه است به نام شير و عسل که همه حيوانات پس از مرگ آنجا ميروند . موزز ميگفت اين سرزمين در آسمان کمي بالاتر از ابرهاست در سرزمين شير و عسل هر هفت روز هفته يکشنبه است در آنجا تمام سال شبدر موجود است و بر درختها نبات ميرويد . حيوانات از موزز نفرت داشتند چون سخن چيني ميکرد و کار نميکرد ولي بعضي از آنها به سرزمين شير و عسل اعتقاد پيدا کرده بودند و براي اينکه خوکها آنها را متقاعد کنند که چنين محلي وجود ندارد ناگزير از بحث و استدلال بودند .

تا روزي ديگر…….. .

هیچ نظری موجود نیست: