چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۵

قسمت 14

سرسپرده ترين مريد خوکها باکسر و کلوور دو اسب ارابه بودند . براي اين دو حل مسائل مشکل بود اما وقتي خوکان را به عنوان استاد پذيرفتند تمام تعليمات را جذب کردند و همه را با لحني ساده به ديگران ميرساندند . هيچگاه از حضور در جلسات سري غفلت نمي کردند و سرود حيوانات انگليس را که جلسات هميشه با خواندن آن ختم مي شد رهبري ميکردند . بر حسب اتفاق انقلاب زودتر و بسيار ساده تر از آنچه انتظار ميرفت به ثمر رسيد . درست است که آقاي جونز ارباب بي مروتي بود ولي در سالهاي پيش زارع کار آمدي به حساب مي آمد . ولي اخيرا به روز بدي افتاده بود . بعد از آنکه در يک دعواي قضايي محکوم شدو خسارت مالي به او وارد آمددلسرد شده بود و به حد افراط مشروب مي خورد . گاهي سراسر روز را در آشپزخانه روي صندلي چوبي دسته داري مي لميد و روزنامه مي خواند و شراب ميخورد و گاه به گاه تکه هاي نان را در آب جو خيس مي کرد و به موزز مي خوراند . کار گرهايش نادرست و تنبل بودند خانه احتياج به تعمير داشت در حفظ پرچينها غفلت ميشدو حيوانات نيمه گرسنه بودند . ماه ژوئن رسيد و يونجه تقريبا آماده درو بود . در نيمه شب تابستان …….

تا روزي ديگر ….. .

هیچ نظری موجود نیست: