شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۵

قسمت 16

در دقايق اول حيوانات سعادتي را که نصيبشان شده بود باور نميکردند . اولين اقدامشان اين بود که دسته جمعي گويي به منظور تحصيل اطمينان از اينکه بشري در جايي مخفي نيست چهارنعل دورادور مزرعه تاختند و سپس به ساختمان مزرعه رفتند تا آخرين اثرات سلطه منفور جونز را پاک کنند . در يراق خانه را که در انتهاي طويله بود شکستند و دهنه ها و حلقه هاي بيني و زنجيرهاي سگ و چاقوهاي بي مروتي که جونز بوسيله آن خوکها و بره ها را اخته ميکرد همه در چاه سرنگون شد . افسارها دهنه ها چشم بندها و توبره هاي موهن به ميان آتشي که از زباله ها در حياط افروخته شده بود ريخته شد . شلاقها هم به همچنين . حيوانات وقتي شلاقها را شعله ور ديدند همه از شادي به جست و خيز در آمدند. اسنوبال روبانهايي را هم که با آن دم و يال اسبها را در روزهاي بازار تزيين ميکردند در آتش انداخت . گفت:روبان به منزله پوشاک است که علامت و نشانه ابلهانه اي جلوي آينه خودستايي ميکرد . بقيه او را سخت ملامت کردند و خارج شدند . چند پاچه نمک سوده خوک که در آشپزخانه آويزان بود براي دفن به خارج آورده شدو بشکه آبجو که در آبدارخانه بود با لگد باکسر شکسته شد . غير از اين به چيز ديگري دست نزدند . به اتفاق آرا تصميم بر اين گرفته شد که خانه به عنوان موزه محفوظ بماند . همگي توافق کردند که هيچ حيواني نبايد هرگز در آنجا سکونت کند . حيوانات ناشتاييشان را خوردند و بعد اسنوبال و ناپلئون آنها را مجدد يکجا جمع کردند . اسنوبال گفت :رفقا ساعت شش و نيم است و روزي طولاني در پيش داريم . امروز به کار دروي يونجه مي پردازيم . ولي موضوع ديگري هست که بايد اول از همه ترتيب آن داده شود . خوکها در اين موقع فاش ساختند که ظرف سه ماه گذشته از روي کتاب مندرس بچه هاي جونز که در زباله داني بوده خواندن و نوشتن آموخته اند . ناپلئون دستور داد قوطيهاي رنگ سياه و سفيد را بياورند و حيوانات را به طرف دروازه پنج کلوني که مشرف به جاده اصلي بود برد . سپس اسنوبال (چون اسنوبال از همه بهتر مي نوشت )قلم مويي بين دو بند يکي از پاچه هايش گرفت و کلمات (مزرعه مانر ) را از بالاي کلون پاک کرد و جاي آن با رنگ نوشت (قلعه حيوانات)تا از اين تاريخ هميشه اسم اين محل باشد .

تا روزي ديگر … .

هیچ نظری موجود نیست: