چهارشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۵

قسمت 9

من نمی توانم این خواب را برای شما تشریح کنم رویایی بود از دنیا در روزگاری که نسل بشر از بین رفته . اما این خواب چیزی را به خاطر من آورد که مدتها بود فراموش کرده بودم . سالها پیش هنگامی که بچه خوکی بیش نبودم مادرم و سایر خوکهای ماده سرودی قدیمی می خواندند که جز آهنگ و سه کلمه اول آن را به یاد نداشتند . من آن آهنگ را در بچگی می دانستم ولی مدتها بود که از خاطرم محو شده بود ولی شب گذشته آن آهنگ درعالم رویا به یادم آمد و عجیبتر اینکه کلمات سرود هم به خاطرم آمد کلماتی که به وسیله حیوانات در ازمنه خیلی پیش خوانده میشده و نسلهاست که به دست فراموشی سپرده شده است . رفقا من هم اکنون این سرود را برای شما می خوانم . من پیرم و صدایم خشن و گرفته است اما شما وقتی آهنگ را یاد گرفتید خواهید توانست آن را بهتر بخوانید . اسم این سرود (حیوانات انگلیس)است میجر سینه را صاف و شروع به خواندن کرد همانطور که گفته بود صدایش خشن و گرفته بود معذالک سرود را به نحو شایسته ای خواند و سرود این بود:
تا فردا ..... .

هیچ نظری موجود نیست: