جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

قسمت 10

حيوان سراسر گيتي همه خاموش چشم و گوش به من

مي دهم مژده اي مسرت بخش خوشتر از اين نبود و نيست سخن

هان به اميد آنچنان روزي کاين بشر محو گردد و نابود

وين همه دشتهاي سبز جهان خاصه ما شود چه دير و چه زود

يوغها دور گردد از گردن حلقه ها باز گردد از بيني

بر سر دوش ما وحوش دگر نکند رنج بار سنگيني

گندم و کاه و شبدر و صيفي يونجه و ذرت و چغندر و جو

هر چه از خاک سر کند بيرون مي خوريمش نبرده رنج درو

دشتها سبز گردد و روشن جويباران زلال گردد و پاک

نرمتر بادها وزد از کوه پاکتر سبزه ها دمد از خاک

اين چنين روز مي رسد از راه مژده کان روز دوره شاديست

گاوها – استران – خران – اسبان مژده کان روز – روز آزاديست

هیچ نظری موجود نیست: