سه‌شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۵

قسمت 35

آن استدلالش اينكه اگر حيوانات قادر به دفاع از خود نباشند مغلوب خواهند شد و اين استدلالش اينكه اگر در ساير نقاط انقلاب رخ دهد آنها ديگر حاجتي به دفاع از خود ندارند . حيوانات اول به ناپلئون گوش دادند و بعد به اسنوبال , ولي نمي توانستند تشخيص دهند كه كداميك از دو نظر صحيح است . در واقع در هر لحظه با آن كسي موافق بودند كه در آن لحظه مشغول صحبت بود . بالاخره نقشه هاي اسنوبال تكميل شد. قرار شد در جلسه روز يكشنبه بعد مسئله ساختن يا نساختن آسياب بادي براي اتخاذ راي مطرح شود . وقتي حيوانات در طويله جمع شدند اسنوبال برخاست و با اينكه گاه به گاه بياناتش با بع بع گوسفندان قطع مي شد دلايل خود را براي ساختن آسياب بادي عرضه كرد . بعد ناپلئون براي جواب به پا خاست . در نهايت آرامش گفت كه آسياب بادي چيز مزخرفي است و توصيه كرد كه كسي به ساختنش راي ندهد و به سرعت نشست . نطقش بيش از سي ثانيه طول نكشيد و به نظر ميامد كه براي تاثير بيانش تقريبا اهميتي قائل نيست . بعد اسنوبال برخاست و پس از نهيب به گوسفندان كه باز بع بع مي كردند با حرارت از آسياب بادي سخن گفت . تا اين وقت حيوانات به دو دسته مساوي تقسيم شده بودند اما در يك لحظه فصاحت اسنوبال اين تعادل را بر هم زد . با جملات پر آب و تاب تصويري از آن روز كه كارهاي پست از گرده حيوانات برداشته مي شد مجسم ساخت . كار را از ماشين خرمن كوبي و شلغم خوردكني هم جلوتر برده بود . مي گفت : نيروي برق مي تواند ماشين خرمن پاك كني را به كار اندازد زمين را شخم بزند نخاله ها را خرد كند و زمين را صاف و خرمن را درو كند به علاوه در آخور حيوانات روشنايي آب سرد و گرم و بخاري برقي خواهد بود . وقتي كه نطقش به پايان رسيد ديگر شك و ترديدي نبود كه كفه راي به كدام طرف متمايل است . اما در اين لحظه ناپلئون بر پا خاست از گوشه چشم نگاهي به اسنوبال انداخت و صداي مخصوصي كرد كه تا آن روز از او شنيده نشده بود . در اثر اين صدا عوعوي وحشتناكي از خارج شنيده شد و نه سگ عظيم كه غلاده برنج كوب به گردنشان بود جست و خيز كنان ميان انبار پريدند و مستقيم به اسنوبال حمله بردند .
تا روزي ديگر ... .

هیچ نظری موجود نیست: