جمعه، دی ۲۹، ۱۳۸۵

قسمت 38

يكي گفت : او در جنگ گاوداني متهورانه جنگيد . اسكوئيلر گفت : شجاعت كافي نيست . وظيفه شناسي و اطاعت است كه اهميت دارد . و اما در خصوص جنگ گاوداني من يقين دارم زماني خواهد آمد كه متوجه شويم نسبت به نقش اسنوبال در اين جنگ بسيار مبالغه شده است . رفقا انضباط و انضباط آهنين شعار روز ماست و يك قدم بي رويه همان است و تسلط دشمن همان. مسلما رفقا شما طالب بازگشت جونز نيستيد؟ بار ديگر اين بحث جوابي نداشت . چه محققا حيوانات طالب بازگشت جونز نبودند . اگر لازمه بحث يكشنبه ها بازگشت جونز بود بحث بايد موقوف مي شد . باكسر كه تا اين وقت فرصت داشت به افكارش نظمي دهد به نمايندگي از طرف احساسات عمومي گفت : اگر رفيق ناپلئون چنين گفته است مسلما صحيح است . و از اين تاريخ باكسر شعار ( هميشه حق با ناپلئون است ) را بر شعار خصوصي ( من بيشتر كار خواهم كرد ) اضافه نمود . تك سرما ديگر شكسته بود و كشت بهاري شروع شده بود . در اتاقي را كه اسنوبال در آنجا نقشه آسياب بادي را كشيده بود بسته بودند و چنين فرض ميشد كه نقشه ها از روي زمين پاك شده است . هر يكشنبه صبح ساعت ده حيوانات براي اخذ دستورات هفتگي جمع مي شدند . جمجمه ميجر پير را كه اسكلتي از آن باقي مانده بود از پاي ديوار باغ ميوه از قبر در آورده بودند و روي كنده درختي در پاي ميله پرچم كنار تفنگ گذاشته بودند و چنين مقرر شده بود كه پس از برافراشتن پرچم حيوانات قبل از دخول به انبار بزرگ با احترام از جلو آن رژه روند . در اين ايام طرز نشستن حيوانات چون سابق كه دور هم مي نشستند نبود . ناپلئون و اسكوئيلر و خوك ديگري به نام مي ني ماس كه در ساختن آهنگ و سرودن شعر غريزه اي داشت روي سكو مي نشستند و نه سگ نيمدايره اي دور آنها تشكيل مي دادند و ساير خوكها پشت آنان قرار داشتند . بقيه حيوانات مقابل آنها و در وسط انبار مي نشستند . ناپلئون دستورات هفتگي را با صدائي خشن و سربازوار مي خواند و حيوانات پس از يك بار خواندن سرود ( حيوانات انگليس ) متفرق مي شدند .
تا روزي ديگر .... .

هیچ نظری موجود نیست: