یکشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۸۶

قسمت 48

حيوانات خود را كاملا باخته بودند . به نظر مي آمد كه اسنوبال اثري است نامرئي كه تمام فضا را احاطه كرده و آنها را به هر خطري تهديد مي كند . هنگام شب اسكوئيلر همه را جمع كرد و در حاليكه از وجناتش وحشت مي باريد گفت مطلب مهمي است كه بايد بگويد . در حاليكه جهشهاي كوتاه عصبي مي كرد فرياد كشيد ( رفقا مطلب فوق العاده وحشتناكي كشف شده است . اسنوبال خود را به فردريك مالك پينچ فيلد كه قصد دارد به ما حمله كند و مزرعه ما را بگيرد فروخته است ! قرار است در وقت حمله اسنوبال راهنماي او باشد . موضوع از اين هم بدتر است . ما تصور مي كرديم دليل تمرد اسنوبال خودخواهي و جاه طلبي اوست ولي رفقا ما در اشتباه بوديم . علت اصلي تمردش را مي دانيد ؟ او از همان ابتدا با جونز هم پيمان بود و در تمام مدت عامل مخفي اوبود . تمام اين مطالب از روي مدارك كتبي كه از او بجا مانده است و ما اخيرا كشف كرده ايم ثابت شده است . به عقيده من اين موضوع مطالب بسياري را روشن مي كند . رفقا ! مگر خود ما نديديم كه در جنگ گاوداني چقدر كوشش كرد - خوشبختانه بي نتيجه _ كه ما شكست بخوريم ؟ ) حيوانات گيج و مبهوت شده بودند . اين ديگر بالاتر و بدتر از داستان تخريب آسياب بود . چند دقيقه طول كشيد تا به كنه گفته اسكوئيلر پي بردند . به ياد داشتند و يا فكر مي كردند كه به ياد دارند كه اسنوبال در جنگ گاوداني پيشاپيش همه حيوانات حمله كرد و حيوانات متفرق را گرد آورد و به حمله تشويق كرد و يك لحظه حتي وقتي كه ساچمه هاي تفنگ جونز پشتش را مجروح كرده بود نايستاد . ابتدا كمي مشكل بود اين كارها را با طرفداري از جونز منطبق كرد . حتي باكسر كه سوال نمي كرد متحير بود . نشست و پاهاي جلو را زير بدنش تا كرد چشمانش را بست و با كوشش بسيار افكارش را منظم كرد . گفت : من باور نمي كنم . من خودم ديدم كه اسنوبال در جنگ گاوداني با شجاعت جنگيد . مگر خود ما بلافاصله پس از جنگ به او نشان شجاعت حيواني درجه يك نداديم ؟ اسكوئيلر در پاسخ گفت : رفيق اشتباه كرديم . حالا از روي مدارك محرمانه اي كه بدست آور ده ايم - مي فهميم كه او مي خواسته است ما را گمراه كند . باكسر گفت : ولي او زخمي شد و ما همه دي ديم كه از جراحتش خون جاري است . اسكوئيلر فرياد كشيد : اين هم قسمتي از نقشه بود ! تير جونز فقت مختصر خراشي ايجاد كرد . اگر شما مي توانستيد بخوانيد من اين مطلب را از روي نوشته خودش به شما نشان مي دادم . نقشه اشان اين بود كه اسنوبال در موقع حساس علامت عقب نشيني دهد و مزرعه را به دشمن واگذار كند . و تا حدي هم موفق شد - يعني رفقا مي توانم بگويم كه اگر شجاعت رهبر ما رفيق ناپلئون نبود او در توطئه خود كاملا موفق مي شد . مگر به خاطر نداريد درست وقتي كه جونز و كسانش در داخل حياط بودند چطور اسنوبال پشت كرد و فرار كرد و عده اي از حيوانات هم دنبالش رفتند ؟ و آيا باز به خاطر نداريد درست لحظه اي كه همه را وحشت گرفته بود و چنين بنظر مي رسيد كه همه چيز از دست رفته است رفيق ناپلئون با فرياد ( مرگ بربشريت ! ) جلو شتافت و دندانهايش را به پاي جونز فرو برد ؟ اسكوئيلر از سمتي به سمتي پريد و با صداي بلند گفت : رفقا اين را كه حتما به خاطر داريد ؟ وقتي اسكوئيلر قضايا را اينقدر دقيق ترسيم كرد به نظر حيوانات آمد كه همه را به خاطر دارند . به هر حال فرار اسنوبال را در لحظه بحراني جنگ به ياد آوردند . اما باكسر هنوز قانع نشده بود .
تا روزي ديگر ... .

هیچ نظری موجود نیست: