سه‌شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۶

قسمت 57

با فاكس وود قطع رابطه شد و پيامهاي دشنام آميزي براي پيل كينگتن فرستاده شد , به كبوترها گفته شد ديگر به پينچ فيلد نروند و شعار را از ( مرگ بر فردريك ) به ( مرگ بر پيل كينگتن ) تغيير دهند . و ناپلئون حيوانات را مطمئن ساخت كه داستان حمله به قلعه حيوانات افسانه بوده است و در نقل بدرفتاري فردريك نسبت به حيوانات بسيار اغراق شده است و چه بسا تمام شايعات از ناحيه اسنوبال و عمالش ريشه گرفته است . همچنين معلوم شد كه اسنوبال در پينچ فيلد نيست و هرگز در تمام عمرش قدم به آنجا نگذاشته است بلكه در رفاه و تجمل نسبي در فاكس وود زندگي ميكند و در حقيقت سالهاست جيره خوار پيل كينگتن است . خوكها از نيرنگي كه ناپلئون زده بود يعني با تظاهر به دوستي با پيل كينگتن فردريك را وادار كرده بود دوازده ليره قيمت الوار را بالا ببرد كيف كردند . اسكوئيلر مي گفت فضيلت ناپلئون در اينست كه به هيچكس اعتماد ندارد و اين عدم اعتماد را به فردريك هم نشان داده است . فردريك مي خواسته قيمت الوار را با قطعه كاغذي كه به آن چك مي گويند بپردازد اما ناپلئون هشيار قبول نكرده و گفته است بايد تمام مبلغ با اسكناسهاي پنج ليره اي و آن هم قبل از حمل جنس پرداخت شود و مبلغ درست معادل قيمت خريد ماشين آلات آسياب بادي است . در خلال اين احوال الوارها را با سرعت تمام حمل مي كردند . پس از آنكه همه را بردند جلسه خصوصي ديگري در طويله تشكيل شد تا حيوانات اسكناسهاي فردريك را ببينند . ناپلئون با لبخندي حاكي از موفقيت و در حالي كه هر دو نشانش را زيب پيكر ساخته بود روي بستري از كاه بالاي سكو آرميده بود . در كنارش پولها در يك ظرف چيني بطور منظم چيده شده بود . حيوانات يكي يكي و با آرامي از جلو آن گذشتند و با دقت بسيار به آن خيره شدند . باكسر پوزه اش را براي بو كردن اسكناسها جلو برد و كاغذ هاي نازك سفيد را به خش و خش انداخت . سه روز بعد هياهوي عجيبي بر پا شد . ويمپر با رنگ پريده به سرعت با دوچرخه از راه رسيد , دوچرخه را در حياط انداخت و مستقيما به ساختمان رفت . پس از يك لحظه صداي غرش خشم آلودي از عمارت ناپلئون بلند شد . خبر واقعه چون بمبي در قلعه حيوانات تركيد . اسكناسها جعلي بود و فردريك الوار را در ازاي هيچ خريده بود .
تا روزي ديگر ..... .

هیچ نظری موجود نیست: