یکشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۵

قسمت 34

درباره موضوع آسياب بادي اهالي قلعه به دو دسته متمايز تقسيم شده بودند . اسنوبال انكار نميكرد كه ساختن آسياب بادي كار دشواري است چون نياز به استخراج سنگ داشت تا ديوارها ساخته شود بعد بايد بادبان تهيه مي شد و تازه حاجت به دينام و سيم مفتول بود . ( در باب نحوه تهيه اينها اسنوبال حرفي نميزد ) اما عقيده اش اين بود كه كار ظرف يك سال تمام ميشود و پس از اتمام آن آنقدر صرفه جويي در كار خواهد شد كه حيوانات فقط سه روز در هفته كار خواهند كرد . از طرف ديگر ناپلئون استدلال ميكرد كه بزرگترين حاجت روز ازدياد محصول غذايي است و اگر حيوانات وقت را در ساختن آسياب بادي تلف كنند همه از گرسنگي تلف ميشوند . حيوانات به دو دسته با دو شعار تقسيم شده بودند . يكي , (به اسنوبال و سه روز كار در هفته راي بدهيد ) و ديگري به ( ناپلئون و غذاي وافر راي بدهيد ) . فقط بنجامين جزو هيچيك از دو دسته نبود . نه باور داشت آذوقه فراوانتر مي شود و نه قبول داشت آسياب بادي از مقدار كار خواهد كاست . مي گفت : چه آسياب بادي باشد چه نباشد زندگي شما مثل هميشه , يعني مزخرف , خواهد ماند . سواي مسئله آسياب بادي دفاع از مزرعه هم موضوع قابل بحثي بود . هر چند آدمها در جنگ گاوداني با شكست مواجه شده بودند ولي كاملا محقق و مسلم بود كه آنها بار ديگر و مجهزتر از پيش براي تسخير مزرعه و سر كار آوردن جونز حمله خواهند كرد . مخصوصا به اين دليل كه شكست جونز در تمام حول و حوش پيچيده بود و حيوانات مجاور را بيش از پيش جري ساخته بود آدمها ناگزير از حمله مجدد بودند . طبق معمول در اين امر نيز اسنوبال و ناپلئون توافق نظر نداشتند . نظر ناپلئون اين بود كه بايد سلاح آتشي داشت و طرز عمل آن را ياد گرفت و نظر اسنوبال اين بود كه بايد كبوترهاي بيشتري به خارج اعزام كرد تا انقلاب را به حيوانات ساير مزارع دامن بزنند .

پارازيت

حتما شما هم از ماجراهاي دانشجويان ستاره دار مطلع هستيد . خيلي وقته كه از شروع اين ماجرا ميگذره و هنوز هم كه هنوزه مشكلي كه براي اونها درست شده حل نشده باقي مونده . دو مطلب رو از روزنامه اعتماد ملي خوندم كه البته در صفحات جداگانه اي بود ولي با كنار هم قرار دادن آنها مي تونيم به نتايج شگفت انگيزي از سطح فكر غارتگران ثروتهاي اين مملكت كه به نا حق در راس امور اين مملكت هستند برسيم . و حالا اصل ماجرا :
سمير قنطار در عملياتي در سال 1979 كه به كشته شدن دو اسرائيلي منجر شد به 542 سال زندان محكوم شد . در زندان تقاضا نامه اي براي تحصيل در يكي از كالج هاي اسرائيلي پر كرد و سرانجام موفق شد كه در آن
كالج ثبت

نام كند و مدرك خود را در رشته جامعه شناسي گرفت و اكنون به دنبال تحصيل در مقطع دكتراست .
و اما در ايران ; دانشجويان اين مملكت كه به نص صريح قانون به اصطلاح اساسي خود اينها حق ادامه تحصيل دارند و هيچ كسي نمي تواند اين حق را از كسي سلب كند ستاره دار مي شوند و احمدي نژاد هم با مسخره گي خودش آنها را به سرواني ارتقا ميدهد . آيا بجا نيست كه تمام آن الفاظي را كه به مسئولان اسرائيلي چسبانده مي شود را به اين نا مسئولان داد و بلكه بدتر از آن را .
جرم اين دانشجويان فقط اينست كه مثل شما (حيف از كلمه شما ) نمي انديشند و نميخواهند با زور به بهشتي كه شما وعده اش را ميدهيد وارد شوند . آيا ديروز به دار كشيدن صدام را ديديد . فردا براي بيداري دير است .

جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

قسمت 33

در چراگاه در محلي كه از ساختمان مزرعه زياد دور نبود پشته اي بود كه مرتفعترين نقطه قلعه بود و اسنوبال پس از بررسي كامل اعلام داشت اين محل براي بر پا كردن يك آسياب بادي كه بتواند مولد برق را به كار اندازد و به مزرعه نيروي برق بدهد مناسب است . با اين كار آخورها روشنايي خواهد داشت و در زمستان گرم خواهد بود به علاوه اره مكانيكي و ماشين خرمن كوبي و چغندر كني و دستگاه برقي شيردوشي را هم ميتوان بكار انداخت . حيوانات راجع به چنين چيزهايي هرگز نشنيده بودند ( چون مزرعه قديمي بود و فقط وسايل ابتدايي داشت ) و با تعجب گوش كردند و اسنوبال هم عكس اين ماشينهاي غريب را را كه كار آنها را برايشان ميكرد و به آنها فراغت ميداد كه براحتي بچرند يا با خواندن و حرف زدن سطح فكرشان را بالا ببرند نشانشان داد . نقشه هاي اسنوبال براي آسياب بادي ظرف چند هفته تكميل شد . اطلاعات مكانيكي آن از سه كتاب به اسامي هزار كار مفيد مربوط به خانه , همه ميتوانند معمار باشند و برق براي مبتديان كه مال آقاي جونز بود به دست آمده بود . اسنوبال اتاقي را كه زماني جايگاه ماشينهاي جوجه كشي بود و كف چوبي صافي داشت و براي نقشه كشي مناسب بود محل كار خويش قرار داد . ساعتها كتابهايش را به وسيله قطعه سنگي باز نگه ميداشت و تكه گچي بين مفاصل پاچه اش مي گرفت و در را به روي خود مي بست . به سرعت از سمتي به سمتي ميرفت و خطوطي يكي پس از ديگري رسم ميكرد و از شعف و شادي زوزه مي كشيد . نقشه بتدريج به صورت خطوط در هم هندل ماشين و چرخهاي دندانه دار بيش از نيمي از كف زمين را اشغال كرد . اين خطوط براي ساير حيوانات نامفهوم بود ولي آنها را كنجكاو ميكرد . همه براي نگاه كردن به نقشه هاي اسنوبال دست كم روزي يك بار به محل كارش مي آمدند حتي مرغها و اردكها هم مي آمدند و خيلي مواظب بودند كه مبادا روي علائم گچي پا بگذارند . فقط ناپلئون كناره گرفته بود . از همان ابتدا با اين كار مخالف بود . ولي ناگهان روزي براي بررسي نقشه آمد . با تاني دور اتاق راه افتاد تمام جزئيات آن را از نزديك ملاحظه كرد يكي دو بار آن را بو كشيد و سپس ايستاد و مدتي متفكرانه از گوشه چشم به آن نظر دوخت و يك مرتبه و بي مقدمه پايش را بلند كرد و روي نقشه ها شاشيد و بي حرف خارج شد .
تا روزي ديگر ... .