دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵

قسمت 20

با رفتن انسانهاي طفيلي و بي ارزش غذاي بيشتري داشتند و با اينکه در کار مجرب نبودند فراقت بيشتري هم داشتند . البته با اشکالات فراواني هم مواجه بودند مثلا در آخر سال پس از جمع آوري غله ناگزير بودند خوشه ها را به سبک قديم لگد کنند و کاه را با فوت کردن جدا سازند چون مزرعه ماشين خرمن کوبي نداشت . اما خوکان با درايت و باکسر با زور بازو هميشه کار را پيش ميبردند . باکسر مورد اعجاب و تحسين همه بود حتي زمان جونز هم پر کار بود ولي حالا پيش از هميشه به نظر سه اسب مي آمد . روزهايي پيش ميامد که فشار همه کار مزرعه روي شانه هاي پر قدرت او مي افتاد . از صبح تا شب هر جا که کار دشواري بود هميشه او بود که ميراند و مي کشيد . با جوجه خروس قرار گذاشته بود که او را صبحها نيم ساعت قبل از سايرين بيدار کند و داوطلبانه قبل از آنکه کار روزانه شروع شود هر جا که کار فوق العاده اي بود به کار مي پرداخت . هر وقت مشکل و مسئله اي طرح مي شد جوابش اين بود که (من بيشتر کار خواهم کرد ) و اين جواب را شعار خود کرده بود .  هر کس به تناسب ظرفيت خود کار ميکرد . مثلا مرغها و اردکها در موقع خرمن برداري در حدود پنجاه کيلو غله پخش و پلا شده را جمع آوري کرده بودند. نه کسي دزدي ميکرد و نه کسي از سهم جيره اش شکايتي داشت . از نزاع و گاز گرفتن و حسادت که از عادات زندگي ايام گذشته بود تقريبا اثري نبود . هيچيک يا تقريبا هيچيک شانه از زير بار کار خالي نمي کرد . البته مالي صبحها در برخاستن از خواب تنبل بود و کار را قبل از وقت و به بهانه اينکه ريگي در سم دارد تعطيل ميکرد . و رفتلر گربه نسبتا غريب بود . از همان بدو امر همه متوجه شدند که موقع کار گربه غيب ميشود و ساعتها ناپديد است و فقط وقت غذا يا بعد از کار مثل اينکه هيچ اتفاقي نيفتاده دوباره سر و کله اش پيدا ميشد . اما هميشه چنان بهانه هاي عالي داشت و چنان با مهر و محبت خر خر ميکرد که امکان نداشت در حسن نيتش ترديد شود .

تا روزي ديگر ….. .

هیچ نظری موجود نیست: