جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۸۵

قسمت 28

موريل و بنجامين و همه گوسفندان در حاليكه اسنوبال جلو آنان بود به جلو حمله ور شدند و از هر سو آدمها را شاخ و لگد ميزدند و بنجامين با سمهاي كوچكش جفتك ميانداخت . اين بار نيز قدرت آدمها با كفشهاي ميخ دار و چوب دستي بيش از تحمل حيوانات بود . همه ناگهان با نعره اي كه اسنوبال كشيد و به منزله اعلام عقب نشيني بود برگشتند و از راهرو به حياط گريختند . آدمها فرياد شوق كشيدند . دشمنان را همانطور كه انتظار داشتند در حال فرار ديدند و با بي نظمي آنان را تعقيب كردند . اين همان بود كه اسنوبال مي خواست . به محض اينكه همه آنان به وسط حياط رسيدند سه اسب و سه ماده گاو و بقيه خوكها كه در گاوداني كمين كرده بودند ناگهان از عقب آنها سر در آوردند و راه را بر آدمها بستند . اسنوبال علامت حمله داد . خودش مستقيم به طرف جونز حمله كرد جونز او را ديد و به طرفش شليك كرد ساچمه خراشي به اسنوبال داد و گوسفندي كشته شد . اسنوبال بدون لحظه اي درنگ هيكل صد كيلويي خود را به روي جونز انداخت . جونز روي زمين افتاد و تفنگش هم به سويي . از اين وحشتناكتر منظره باكسر بود كه با سم بزرگ نعل دارش به سر و روي آدمها ميزد . اولين ضربه اش به جمجمه شاگرد مهتري گرفت كه چون مرده روي گل افتاد . با ديدن اين منظره چند نفر چوبها را انداختند و در مقام فرار بر آمدندد . وحشت همه را گرفته بود و حيوانات آنها را گرداگرد حياط ميراندند .
تا روزي ديگر .... .

هیچ نظری موجود نیست: