یکشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۵

قسمت 32

در ‍‍‍ژانويه هوا خيلي سرد شد . زمين مزرعه چون سنگ سفت بود و هيچ كاري در مزرعه پيش نمي رفت . جلسات متعددي در طويله تشكيل شد و خوكها سرگرم طرح نقشه كار فصل آينده بودند . پذيرفته شده بود كه خوكها كه به وضوح از ديگر حيوانات بزرگتر بودند تمام تصميمات را درباره خط مشي مزرعه بگيرند ولي اين تصميمات به اتفاق آرا تصويب شود . اگر بگو مگو هاي بين اسنوبال و ناپلئون نبود اين ترتيب مناسب بود اما اين دو هر وقت امكان داشت با هم مخالفت كنند , مخالفت ميكردند . اگر يكي از آن دو پيشنهاد ميداد جو به ميزان بيشتر كاشته شود ديگري ميگفت جو صحرايي بيشتر كاشته شود و اگر يكي ميگفت كه فلان مزرعه براي كشت كلم پيچ مناسب است ديگري ميگفت آن زمين فقط مناسب كشت چغندر است . هر كدام پيرواني داشتند و مباحثات سختي در ميگرفت . در جلسات معمولا اسنوبال برنده اكثريت آرا بود چون خوب حرف ميزد اما ناپلئون خارج از جلسات موفقتر بود . مخصوصا در گوسفندان نفوذ بسياري داشت . اين اواخر گوسفندان ياد گرفته بودند كه با بع بع (چهار پا خوب , دو پا بد ) به جا و بيجا جلسات را بر هم بزنند . مخصوصا در جلسات حساس نطق اسنوبال بيشتر بع بع (چهار پا خوب , دو پا بد ) بلند ميشد . اسنوبال چند شماره قديمي مجله برزگر و دامدار را به دقت مطالعه كرده بود و پر از طرح و نقشه براي توسعه و عمران مزرعه بود . در اطراف زه كشي و كود شيميايي عالمانه صحبت ميكرد و براي صرفه جويي در كار نقشه بغرنجي تهيه كرده بود كه طبق آن حيوانات مدفوع خود را هر روز در يك نقطه مشخص ار مزرعه ميريختند . ناپلئون از خود طرحي نداشت و فقط به آرامي ميگفت كه طرح و نقشه هاي اسنوبال به جايي نميرسد و پيدا بود كه منتظر فرصت مناسبي است . ولي هيچ يك از كشمكشهاي آن دو به شدت اختلافي كه سر آسياب بادي پيدا كردند نبود .
تا روزي ديگر ... .

هیچ نظری موجود نیست: