جمعه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۵

قسمت 42

بعد اسكوئيلر گشتي اطراف مزرعه زد و خيال حيوانات را راحت كرد . به آنها اطمينان داد كه تاكنون تصميمي عتيه معامله و به كار انداختن پول گرفته نشده حتي چنين پيشنهادي هم طرح نشده است . تصور محض است شايد از دروغهاي اسنوبال باشد . بعضي از حيوانات هنوز كمي مشكوك بودند ولي اسكوئيلر زيركانه از آنها سوال كرد رفقا آيا مطمئن هستيد كه خواب نديده ايد؟ آيا در اين باره مدركي در دست داريد ؟ آيا اين مطلب جايي ثبت شده است ؟ و چون بطور قطع در اين باره نوشته اي در دست نبود حيوانات قانع شدند كه خود اشتباه كرده اند . هر دوشنبه آقاي ويمپر طبق قرار به قلعه حيوانات مي آمد . مردي بود شيطان و كوچك اندام كه در امور جزئي مشاور حقوقي بود ولي به حد كافي هشيار و موقع شناس بود كه قبل از هر كسي تشخيص دهد قلعه حيوانات به رابط نيازمند است و حق العمل آن قابل ملاحظه است . حيوانات آمد و شد او را با نوعي وحشت آميخته به نگراني نگاه مي كردند و تا سر حد امكان از او دوري مي جستند . با اين وصف ديدن ناپلئون چهار پا كه به ويمپر دو پا امر و نهي مي كرد غرور آنها را تحريك ميكرد و نگرانيها را تا حدي جبران مي نمود . رابطه انسان و حيوان مثل سابق نبود . نفرت بشر نسبت به قلعه حيوانات به قوت خودش باقي بود . بشر هنوز ايمان داشت كه قلعه دير يا زود به ورشكستگي خواهد افتاد . راجع به آسياب نظرشان اين بود كه به جائي نخواهد رسيد . آدمها در ميخانه جمع مي شدند و با نقشه براي يكديگر ثابت مي كردند كه آسياب بادي خراب خواهد شد و تازه اگر خراب نشود قابل استفاده نخواهد بود . معذالك بر خلاف ميل باطني خويش براي حيوانات كه قادر به اداره امور خويش شده بودند احترامي قائل بودند . يكي از بروزات اين مطلب اين بود كه آنها به تدريج مزرعه را به اسم قلعه حيوانات مي خواندند و ديگر به آن مزرعه مانر نمي گفتند . به علاوه از جونز هم كه ديگر اميدي به برگشت به مزرعه نداشت و به قسمت ديگري رفته بود پشتيباني نمي كردند . سواي ويمپر بين قلعه حيوانات و دنياي خارج رابطه اي وجود نداشت اما مرتب اين شايعه وجود داشت كه ناپلئون قصد دارد قرارداد قاطعي يا با آقاي پيل كينگتون مالك فاكس وود و يا با آقاي فردريك مالك پينج فيلد ببنددولي هيچگاه معامله با هر دوي آنها در آن واحد در ميان نبود .
تا روزي ديگر ... .

هیچ نظری موجود نیست: