پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۶

قسمت 44

ماه نوامبر با باد سختي سر رسيد و كار ساختمان به علت باران متوقف شد چون امكان ساختن سيمان نبود . بالاخره شبي باد چنان سخت وزيد كه بناهاي مزرعه از پي تكان خورد و از بالاي بام انبار سفالي به پائين افتاد . مرغها وحشتزده از خواب پريدند چون همه صداي تفنگي را در خواب شنيده بودند و صبح كه حيوانات از جايگاه خود خارج شدند ديدند كه پرچم واژگون شده است و يك درخت تنومند نارون مثل تربچه از ريشه در آمده است و وقتي چشمشان به آسياب بادي افتاد از فرط نوميدي از بيخ گلو فرياد كشيدند . آسياب بادي ويران شده بود . همه به محل حادثه هجوم بردند و ناپلئون كه هميشه به قدم آهسته حركت ميكرد پيشاپيش همه مي دويد . ثمره تمام زحماتشان با خاك يكسان شده بود . سنگهائي كه با رنج شكسته بودند در اطراف پخش شده بود . زبان همه بند آمده بود با حالي ماتمزده به قطعات سنگهاي پراكنده خيره شده بودند . ناپلئون ساكت قدم ميزد و گاه زمين را بو مي كشيد . دمش به نشانه فعاليت فكري زياد سيخ شده بود و با شدت تكان مي خورد . ناگهان گويي به نتيجه اي رسيده باشد ايستاد . گفت : رفقا ميدانيد مسئول اين قضيه كيست ؟ آيا دشمن را كه شبانه آمده و آسياب ما را واژگون ساخته مي شناسيد ؟ اسنوبال . وناگهان با غرشي رعد آسا ادامه داد : اسنوبال اين كار را كرده است . اين خائن صرفا به فكر عقيم گذاشتن نقشه ما و براي انتقام جوئي از اخراج شرم آورش در زير نقاب تاريكي اينجا آمده و زحمات يكساله ما را به باد داده است. رفقا همين الان و در همين محل من حكم اعدام اسنوبال را صادر و اعلام مي كنم. نشان ( درجه دوم حيواني ) و نيم كيلو سيب جايزه هر حيواني است كه عدالت را درباره او اجرا كند و يك كيلو سيب جايزه كسي است كه او را زنده دستگير سازد!. حيوانات از اينكه موجودي حتي اسنوبال ميتواند تا اين پايه بزه كار باشد سخت متاثر شدند و فريادي از خشم بر آوردند و همه به اين فكر افتادند كه در صورت مراجعتش به چه نحو او را دستگير سازند . تقريبا بلافاصله رد پاي خوكي در چمن پيدا شد . رد پا چند متري ادامه داشت و مثل اين بود كه به سوراخي در پرچين منتهي مي شد . ناپلئون رد پا را بو كرد و اعلام داشت كه جاي پاي اسنوبال است و گفت محتملا از سمت مزرعه فاكس وود آمده است . ناپلئون پس از امتحان رد پا فرياد كشيد ( رفقا ديگر جاي درنگ نيست . بايد تلاش كرد . ما از همين امروز شروع به تجديد بناي آسياب بادي مي كنيم و در سراسر زمستان اعم از اينكه آفتابي باشد يا باراني مي سازيم تا به اين خائن بد طينت بياموزيم كه به آساني نمي توان كار ما را خنثي ساخت . رفقا به خاطر بسپاريد كه در نقشه ما نبايد هيچ تغييري راه يابد و برنامه بايد در سر موعد تمام شود. رفقا به پيش , زنده باد آسياب بادي ! پاينده باد قلعه حيوانات !)
تا روزي ديگر ...... .

هیچ نظری موجود نیست: