جمعه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۶

قسمت 45

زمستان سختي بود . هواي توفاني بدنبال برف و بوران داشت و بعد يخبندان شديدي كه تا فوريه ادامه پيدا كرد . حيوانات تا آنجا كه ممكن بود در تجديد بناي آسياب بادي مي كوشيدند چون كاملا از توجه دنياي خارج به مسئله آگاه بودند و مي دانستند عدم موفقيت آنها و تاخير در ساختمان آسياب بادي سبب كاميابي و خشنودي بشر حسود خواهد شد . آدمها از روي بغض مي گفتند كه موجب خرابي آسياب بادي اسنوبال نيست بلكه دليلش نازك بودن ديوارهاست . حيوانات با آنكه اين حرف را قبول نداشتند مصمم شدند ديوارها را بجاي هجده اينچ به ضخامت سه فوت بسازند . طبعا به سنگ بيشتري نياز بود . مدت مديدي سنگها زير توده برف بود و كار پيش نمي رفت . در هواي سرد ولي آفتابي بعد از برف مختصر پيشرفتي حاصل شد . ولي كار جانفرسا بود و حيوانات مثل قبل اميدوار نبودند . هميشه سردشان بود و معمولا گرسنه بودند . فقط باكسر و كلوور خود را بدست ياس و نااميدي نسپردند . اسكوئيلر خطابه هاي غرايي درباره لذت خدمت و شان كار ايراد مي كرد اما حيوانات از قدرت باكسر و فرياد خاموش نشدني او كه (بيشتر كار خواهم كرد ) دلگرمي بيشتري مي يافتند . در ژانويه آذوقه كم آمد . جيره غله بميزان معتنابهي تقليل يافت و اعلام شد كه به هر يك , يك سيب زميني براي جبران كمبود غله داده خواهد شد . بعد كاشف به عمل آمد كه قسمت اعظم سيب زميني كه زير خاك انبار شده بود به علت آنكه روي آن را خوب نپوشانده بودند فاسد شده است . جز معدودي از آن بقيه نرم و بيرنگ شده بود . گاه چند روز متوالي حيوانات چيزي جز پوشاله و چغندر گاو نمي خوردند . با قحطي فاصله اي نداشتند . پنهان نگاه داشتن اوضاع از دنياي خارج امري حياتي بود . خرابي آسياب بادي آدمها را گستاخ كرده بود و دروغهاي تازه اي راجع به قلعه حيوانات رواج مي دادند . بار ديگر شايع شده بود كه حيوانات از قحطي و ناخوشي در شرف مرگند و دائما با هم مي جنگند و به همنوع خوري و بچه خواري افتاده اند .
تا روزي ديگر ... .

هیچ نظری موجود نیست: