پنجشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۶

قسمت 50

همهمه خوابيد . چهار خوك در حاليكه از وحشت مي لرزيدند و از تمام خطوط چهره اشان آثار گناهكاري خوانده مي شد در انتظار بودند . ناپلئون به آنان گفت كه به جنايت خود اعتراف كنند . خوكها همان چهار خوكي بودند كه وقتي ناپلئون جلسات يكشنبه را موقوف ساخت اعتراض كردند . هر چهار اعتراف كردند كه از زمان اخراج اسنوبال مخفيانه با او در تماس بوده اند , در تخريب آسياب بادي به او كمك كرده اند و توافق كرده اند كه مزرعه را تسليم فردريك كنند . اضافه كردند كه اسنوبال بطور خصوصي به آنها اعتراف كرده است كه از سالها پيش عامل مخفي جونز بوده است . وقتي اعترافات تمام شد سگها بي درنگ گلوي خوكها را پاره كردند و ناپلئون با صداي وحشتناكي پرسيد آيا حيوان ديگري هست كه مطلبي براي اعتراف داشته باشد ؟ سه مرغ اسپانيائي كه مسئول طغيان مرغها در مورد تخم مرغها بودند جلو آمدند و گفتند كه اسنوبال در عالم خواب بر آنها ظاهر شده است و آنها را اغوا كرده كه از اوامر ناپلئون سرپيچي كنند . آنها نيز كشته شدند . بعد غازي جلو آمد و اعتراف كرد كه در خرمن برداري سال گذشته مخفيانه شش ساقه گندم دزديده و شبانه خورده است . بعد گوسفندي اعتراف كرد كه در آب استخر شاشيده است - مي گفت اين عمل را با پافشاري اسنوبال كرده است - سپس دو گوسفند ديگر اقرار كردند كه قوچ نري را كه از فدائيان ناپلئون بوده موقعي كه سرفه مي كرده آنقدر دوانده اند كه مرده است . همه در همان محل به قتل رسيدند . اعترافات و مجازات آنقدر ادامه يافت تا از كشته پشته اي جلو پاي ناپلئون ساخته شد و هوا از بوي خون سنگين گشت . از زمان جونز چنين وضعي ديده نشده بود .
تا روزي ديگر .... .

هیچ نظری موجود نیست: