چند روز بعد كه وحشت كشتارها تخفيف يافت چند تايي از حيوانات به ياد آوردند يا فكر كردند كه به ياد دارند كه ماده ششم فرمان گفته است (هيچ حيواني حيوان كشي نمي كند ) و با آنكه كسي قصد طرح كردن قضيه را در حضور سگها و خوكها نداشت ولي همه احساس كردند كشتار حيوانات منطبق با فرامين نيست . كلوور از بنجامين خواهش كرد ماده ششم فرمان را برايش بخواند و وقتي بنجامين طبق معمول گفت در اين قبيل امور دخالت نمي كند به سراغ موريل رفت . او فرمان را برايش خواند و آن چنين بود : هيچ حيواني بدون علت حيوان كشي نمي كند . به جهتي از جهات دو كلمه بدون علت از ذهن حيوانات رفته بود . به هر حال متوجه شدند خلاف فرمان كاري صورت نگرفته است , چه كاملا واضح بود كشتن خائنيني كه با اسنوبال هم عهد بودند كاملا با علت است . آن سال حيوانات حتي از سال گذشته هم بيشتر كار كردند . تجديد بناي آسياب بادي مخصوصا با دو برابر شدن ضخامت ديوارها و تمام كردن آن در راس موعد به علاوه كارهاي عادي مزرعه عمل طاقت فرسايي بود . بعضي روزها بنظر حيوانات مي رسيد كه با مقايسه با زمان جونز هم ساعات بيشتري كار كرده اند و هم بهتر تغذيه نشده اند . صبحهاي يكشنبه اسكوئيلر از روي قطعه كاغذ درازي كه با يكي از پاهاي جلويش نگاه مي داشت براي آنان مي خواند كه توليد مواد مختلف غذايي دويست درصد , سيصد درصد و حتي پانصد درصد افزايش يافته است . حيوانات دليلي نمي ديدند كه گفته هاي او را باور نكنند . مخصوصا كه آنها ديگر به طور روشن شرايط زندگي قبل از انقلاب را به خاطر نداشتند ولي بعضي روزها دلشان مي خواست ارقام كمتري به خورد آنها ميدادند و غذاي بيشتر .
تا روزي ديگر .... .
جمعه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۶
پنجشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۶
قسمت 52
منظور از انقلابي كه ميجر پير تخمش را در ذهن آنها كاشت وحشت و كشتار نبود . اگر خود او تصويري از آينده را مجسم مي كرد تصويري بود از اجتماع حيوانات در امن از گرسنگي و شلاق , در تساوي , و هر كس فراخور ظرفيت خود كار مي كرد و قوي حامي ضعيف بود همانطور كه خود او در شب نطق ميجر جوجه مرغابيها را محافظت كرده بود . در عوض - نمي دانست چرا - به روزي افتاده بودند كه كسي از وحشت سگهاي درنده جرات اظهار نظر نداشت و ناظر تكه پاره شدن دوستانش و شاهد اعترافات آنها به جناياتشان بودند . فكر طغيان در سرش نبود . ميدانست با تمام شرايط موجود وضعشان بهتر از زمان جونز است . و مهمترين كار جلوگيري از بازگشت بشر است . ميدانست بايد وفادار بماند , بيشتر كار كند , دستورات را اجرا كند و پيشوائي ناپلئون را قبول داشته باشد . اما منظور از رنجي كه او و ساير حيوانات برده بودند اين نبود . به اين منظور نبود كه آسياب بادي را ساخته بودند و خود راهدف گلوله هاي جونز قرار داده بودند . افكار كلوور اين بود هر چند قادر به بيانش نبود . بالاخره احساس كرد خواندن سرود (حيوانات اننگليس ) تا حدي مي تواند جايگزين كلماتي شود كه از عهده ادايش بر نمي آيد و لذا شروع به خواندن سرود كرد . حيوانات ديگر كه گرد وي نشسته بودند با او همصدا شدند و سه بار آن را پياپي با هماهنگي تمام ولي آهسته و با لحني پر سوز خواندند . هرگز اين سرود را اينچنين نخوانده بودند . تازه دور سوم را تمام كرده بودند كه اسكوئيلر همراه دو سگ رسيد و معلوم بود براي گفتن مطلب مهمي آمده است . اعلام كرد كه طي امريه رفيق ناپلئون سرود ( حيوانات انگليس ) منسوخ گرديد . از اين تاريخ به بعد خواندن آن ممنوع است . حيوانات يكه خوردند . موريل فرياد كشيد : چرا ؟ اسكوئيلر آمرانه گفت : رفيق , به اين دليل كه ديگر حاجتي به آن نيست . سرود ( حيوانات انگليس ) سرود انقلاب بود و در حال حاضر انقلاب به ثمر رسيده است و مجازات خائنين آخرين قسمت آن بود . دشمن اعم از داخلي و خارجي شكست خورده است . در آن سرود ما تمايلات خود را براي داشتن روزهاي بهتر و زندگي بهتر بيان مي كرديم و حالا كه روز بهتر و زندگي بهتر داريم ديگر اين سرود معنا ندارد . هر چند حيوانات ترسيده بودند ولي چند تايي قصد اعتراض داشتند منتها گوسفندان بع بع ( چهار پا خوب دو پا بد ) را شروع كردند و مجال بحث پيش نيامد . بدين طريق ديگر سرود ( حيوانات انگليسي ) شنيده نشد و بجاي آن مي ني ماس شاعر شعري ساخت كه مطلع آن اين بود : قلعه حيوانات , قلعه حيوانات , هرگز از من به تو آسيبي نخواهد رسيد !
و اين سرود هر يكشنبه صبح پس از برافراشتن پرچم خوانده مي شد . اما بنظر حيوانات نه كلمات و نه آهنگ آن به پايه سرود ( حيوانات انگليس ) نمي رسيد .
تا روزي ديگر .... .
و اين سرود هر يكشنبه صبح پس از برافراشتن پرچم خوانده مي شد . اما بنظر حيوانات نه كلمات و نه آهنگ آن به پايه سرود ( حيوانات انگليس ) نمي رسيد .
تا روزي ديگر .... .
جمعه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۶
قسمت 51
وقتي كار تمام شد بقيه حيوانات غير از خوكها و سگها با هم به بيرون خزيدند همه هراسان و پريشان بودند و نمي دانستند كه جنايت حيوانات در همدستي با اسنوبال تكان دهنده تر است يا كيفر بي رحمانه اي كه شاهدش بودند . قديم از اين مناظر خونين و به همين پايه رقت انگيز زياد ديده بودند ولي به نظر همه چنين مي رسيد كه اتفاق اخير كه بين خودشان واقع شده است از اتفاقات قبلي وحشتناكتر است . از روزي كه جونز مزرعه را ترك گفته بود تا امروز هيچ حيواني حيوان ديگري را نكشته بود . حتي موشي هم كشته نشده بود . حيوانات به طرف آسياب نيمه تمام راه افتادند و كلوور, موريل , بنجامين , گاوان ,گوسفندان , غازها و مرغها , يعني همه جز گربه كه درست قبل از صدور دستور ناپلئون در مورد اجتماع حيوانات غيبش زده بود , نزديك به هم نشستند , گوئي نياز به گرماي يكديگر داشتند . مدتي همه ساكت بودند . تنها باكسر ايستاده بود . با ناراحتي از اين سو به آن سو حركت مي كرد و دم سياه بلندش را به پهلوهايش ميزد و گاه شيهه كوتاهي از تعجب مي كشيد . بالاخره گفت : هيچ سر در نمي آورم . هرگز باور نمي كردم كه چنين اتفاقي در مزرعه ما پيش بيايد . حتما عيب و نقص در خود ماست . تنها راه حلي كه بنظرم ميرسد اينست كه بايد بيشتر كار كرد . از امروز من صبحها يك ساعت تمام زودتر از خواب بيدار مي شوم .و با قدمهاي سنگين به طرف سنگها رفت و دوباره سنگ جمع كرد و به محل آسياب برد , بعد استراحت كرد . حيوانات بي آنكه حرفي بزنند دور كلوور را گرفتند و خود را به او چسباندند . از روي تپه قسمت اعظم چراگاه را كه تا جاده اصلي كشيده مي شد , مزرعه يونجه , جنگل كوچك , استخر آب , مزارع شخم شده را كه در آنها محصول پر پشت سبز گندم سال نو نيش زده بود , و شيروانيهاي قرمز رنگ عمارات مزرعه را كه دود از بخاري آن متصاعد بود , همه را مي ديدند , يكي از روزهاي روشن بهاري بود . سبزه ها و پرچينها با اشعه خورشيدي كه بر سطح آنها تابيده بود طلايي ميزد . حيوانات با تعجب و شگفتي خاصي به خاطر آوردند كه وجب به وجب اين مزرعه , كه هرگز تاكنون چنين مطبوع و مصفا به نظر آنان نرسيده بود از آن خودشان است . كلوور به اطراف تپه چشم دوخت و اشك در چشمانش حلقه زد . اگر مي توانست افكارش را بيان كند قطعا مي گفت كه از تلاشي كه براي راندن آدمها كردند هدف اين نبود .
تا روزي ديگر .... .
تا روزي ديگر .... .
اشتراک در:
پستها (Atom)